*** دوستت دارم ***
تکیه کلام او بود...
من بی جهت
به آن تکیه داده بودم......
میدونی تو عاشق شدن بدترین عذاب چیه؟
اینکه تو عاشق اون باشیو جونتو واسش بدی
ولی اون هنوز درکت نکنه
ونفهمه که تو هنوزم دوسش داری؟؟؟؟؟
در این خاک ، در این خاک
در این مزرعه ی پاک ...
به جز عشق ، به جز مهر
دگر بذر نکاریم ... !
<<مولانا>>
خدا خر را آفرید و به او گفت:
خدا سگ را آفرید و به او گفت:
خدا میمون را آفرید و به او گفت:
اگه متن کاملشو میخوای بیا ادامه مطلب
ادامه مطلب
ما زهرصاحب دلی یک رشته فن آموختیم
عشق از لیلی وصبراز کوه کن آموختیم
گریه از مرغ سحر،خودسوزی از پروانه ها
صدسرا ویرانه شد تاساختن آموختیم
زندگی باهمین غم ها خوش است
باهمین بیش وکم ها خوش است
زندگی کردیم وشاکی نیستیم
به زمین خوردیم وخاکی زیستیم
از عزیزان دوریم ولی از یادشان
چون وفا داریم غافل نیستیم
کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم...
مثل ساعت هایی که صبح دلسوزانه زنگ می زنند...
و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم...
بعد می فهمیم که خیلی دیر شده...
خدايا !!
راهي نميبينم !
آينده پنهان است ...
اما مهم نيست !
همين كافيست كه
تو راه را مي بيني و من تو را ...
دیشب با خدا دعوایم شد ......
با هم قهر کردیم .....
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ......
رفتم گوشه ای نشستم ....
چند قطره اشک ریختم.....
و خوابم برد .....
صبح که بیدار شدم ....
مادرم گفت ...
نمیدانی از دیشب تا صبح ...
چه " بارانی " می آمد ....
בلـــَم گرفتــﮧ…
از همــﮧ ی بــی تفآوتــی هآ…
از همــﮧ فــَرآموشی هآ…
از هَمﮧ بــی اعتمــآدی هآ…
کــآش معلــمی بود و انشـ ـ ـــآیی مــی خوآســت…
“روزگــآر خوב رآ چگونــه مــی گــُذرآنید " ..؟؟؟
در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,
هوای سرد ,
صدای موج!!!
انتظار انتظار انتظار!!!!
… … به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلش کنی ,
نه شانه هایی که با دستانت آن را بگیری ,
نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد
اسم این تنهایی است!!!!
نظرات شما عزیزان: